“روانشناسی زمان” یک حوزه از روانشناسی است که به مطالعه رابطهی انسان با زمان میپردازد. این حوزه مسائلی مانند درک زمان، تجربه زمانی، حافظه زمانی، و پردازش اطلاعات زمانی را مورد بررسی قرار میدهد. روانشناسان زمان تلاش میکنند تا نحوهی کشف، اندازهگیری و تفسیر زمان در ذهن انسان را درک کنند.
بخشی از متن کتاب:
هدف این کتاب ارائه مجموعه ای از ایده ها، استراتژیها و تکنیک هایی است که می توانید فوراً از آنها برای فروش سریع تر و آسان تر از قبل استفاده کنید. در صفحات بعدی، یاد خواهید گرفت که چگونه از خود و حرفه فروش خود استفاده کنید. شما یاد خواهید گرفت که چگونه فروش و درآمد خود را در عرض چند ماه یا چند هفته دو یا سه برابر کنید.
این کتاب نسخه مکتوب برنامه بازاریابی روانشناسی موفق من است. از زمان راه اندازی، این برنامه به شانزده زبان ترجمه شده است و در بیست و چهار کشور استفاده میشود. این برنامه آموزشی حرفهای بیشترین فروش را در تاریخ دارد.
میلیونر!
مطالعهای بر روی فارغ التحصیلان برنامههای صوتی نشان داد که فروشندگان بیشتری با گوش دادن به این مفاهیم و به کارگیری آنها میلیونر میشوند. با استفاده از این مواد، من شخصاً بیش از ۵۰۰۰۰۰ فروشنده را در هزاران شرکت در سراسر جهان و تقریباً در هر صنعتی آموزش داده ام. واقعا کار میکند!
نمونه کیفیت متن کتاب:
داستان خودم
وقتی جوان بودم هرگز از دبیرستان فارغ التحصیل نشدم. سعی میکنم بیرون بروم و دنیا را ببینم. من چندین سال به تنهایی کار کردم تا پول کافی برای شروع سفر به دست بیاورم. من با یک کشتی باری نروژی از اقیانوس اطلس شمالی عبور کردم. از آنجا با دوچرخه، اتوبوس، کامیون و قطار به اروپا، آفریقا و در نهایت شرق رفتم. من هرگز یک وعده غذایی را از دست نمیدهم. اما خیلی چیزها را به طور نامحدود به تعویق انداختم.
وقتی دیگر نتوانستم کار فیزیکی پیدا کنم، از ناامیدی وارد فروش شدم. بیشتر تصمیماتی که در زندگی میگیریم به نظر میرسد مانند رانندگی در تاریکی و برخورد به چیزی و سپس بیرون آمدن و دیدن آن است. در این مورد برای من شروع کار فروش بود.
جهت گیری پایه
من با پورسانت مستقیم استخدام شدم و برنامه آموزش فروش سه قسمتی را گذراندم: اینم کارتهای شما؛ این هم بروشور شما؛ اینجا درب است! مسلح به آموزش، من میفروختم روزها به سرکار و شبها به منزل میرفتم.
کارفرمای من نمیتواند بفروشد. اما او به من گفت که فروش یک بازی اعداد است. او گفت تنها کاری که باید انجام دهید این است که با افراد کافی صحبت کنید و در نهایت کسی را پیدا خواهید کرد که میخواهد چیزی بخرد. ما این فرآیند را گل روی دیوار مینامیم. (اگر همه لجنها را روی دیوار بگذارید، به هر حال مقداری از آن میماند.) زیاد نیست، اما تنها چیزی است که من دارم.
سپس شخصی به من گفت که فروش واقعاً یک بازی اعداد نیست. کتاب مدیریت زمان که نویسنده آن نیز برایان تریسی می باشد به همین موضوعات می پردازد این در اصل بازی گمشده است. هرچه خطوط بیشتری داشته باشید، فروش بیشتری خواهید داشت. با این توصیه، آماده بودم که از جایی به جایی بدوم تا جلوتر بروم. وقتی آن شخص ناراحت به نظر میرسید، بلندتر و سریعتر صحبت میکردم.
دانلود کتاب روانشناسی زمان PDF
پس از شش ماه مذاکره و فروش کافی برای پرداخت هزینه اتاقم در یک هاستل کوچک، بالاخره کاری کردم که زندگی من را تغییر داد: به نزد فروشنده برتر شرکتمان رفتم و پرسیدم که آیا او مرا میخواهد.
من از کار سخت نمیترسیدم. ساعت ۵ یا ۶ صبح از خواب بیدار شدم، برای آن روز آماده شدم و در پارکینگ منتظر ماندم تا ساعت ۷ صبح اولین مشتری برسد. تمام روز کار میکردم، از ادارهای به دفتر دیگر، شرکتی به شرکت دیگر میرفتم. تا ساعت ۹ یا ۱۰ شب داشتم درها را میزدم.
بهترین فروشنده در دفتر من که فقط دو یا سه سال از من بزرگتر بود، رویکرد بسیار متفاوتی داشت. معمولا حوالی ساعت نه صبح به دفتر میآید. چند دقیقه بعد یک مشتری آمد و آنها نشستند و صحبت کردند. پس از چند دقیقه مکالمه، مشتری دسته چک خود را بیرون آورد و برای محصول ما چک نوشت.
فروشنده صبحانهاش را میخورد و چند عدد دیگر میفروخت و بعد با مشتری دیگر ناهار میخورد. در طول روز کمی فروش میکرد و شاید با مشتری دیگری نوشیدنی یا شام میخورد. او پنج یا ده برابر من و هر کس دیگری در دفتر ما میفروخت و کاملاً بیاسترس به نظر میرسید.
تغییر روش آموزش
معلوم میشود که او برای یک شرکت که جزو ۵۰۰ شرکت برتر حوزه کاری خود میباشد کار میکرد و در یک فرآیند فروش حرفهای شانزده ماهه به شدت توسط شرکت آموزش دیده بود. با این مهارتها او میتواند وارد هر کسب و کار یا صنعتی شود و هر محصول یا خدماتی را تقریبا به هر بازاری بفروشد. چون فروش را بلد بود، با وجود اینکه کمتر از نیمی از کار را انجام میداد، توانست بهتر از امثال من بفروشد. این کشف زندگی من را تغییر داد.
این اولین مشکل من بود. من نمیدانم فروش تجاری چگونه به نظر میرسد. من این نوع فروش را شنیده بودم، اما خودم من هرگز آن را ندیده بودم.
گفتم: شما روش کار خود را به من نشان دهید و من روش خود را به شما نشان خواهم داد.
او با صبوری و احترام کامل گفت: خوب، این ایده اصلی از ابتدا تا انتها است و او من را قدم به قدم در طرح محصولمان راهنمایی کرد.
او به جای سخنرانی یا جملات حیله گرانه برای جلب توجه، یک سری سؤالات منطقی را مطرح کرد که از کلی تا جزیی را شامل میشد و برای مشتری واقعی مناسب بود. در پایان مجموعه سوالات، برای مشتری کاملاً مشخص بود که میتواند از محصول ما استفاده و بهره برداری کند. موضوع نهایی صرفاً بستن معامله بود.
سریع عمل کن
همه چیز را یادداشت کردم. با این رویکرد جدید در فروش، بیرون رفتم و دوباره با مشتریان تماس گرفتم. اما این بار به جای حرف زدن سوال پرسیدم. به جای اینکه سعی کنم مشتری را با ویژگیها و مزایای محصولم سوق دهم، بر یادگیری موقعیت مشتری و نحوه کمک به آنها تمرکز کردم. با این روش جدید، فروش من افزایش یافته است.
بعد کتابهای فروش را چک کردم. نمیدانستم که برخی از بهترین فروشندگان جهان، ایدههای پرفروش خود را در کتابها قرار میدهند. من هر آنچه را که در مورد فروش پیدا میکردم خواندم و دو ساعت اول هر روز را صرف خواندن و یادداشت برداری کردم.
سپس با آموزش صوتی آشنا شدم. زندگی من را تغییر داد. وقتی از دفتری به دفتر دیگر راه میرفتم ساعتها به برنامههای صوتی گوش میدادم. من عادت داشتم صبح به آنها گوش کنم. به فروشندگان موفق گوش میدادم که جملات را تکرار و تکرار میکردند و جملات را به بهترین شکل ممکن در خواب تکرار میکردم به تدریج فروش من افزایش یافت.
سپس سمینار بازاریابی را کشف کردم. فکر کردم مردم و به بهشت رفتم. من نمیدانم در یک سمینار فروش چه چیزی یاد بگیرم. من شروع کردم به شرکت در هر سمینار و سمیناری که میتوانستم پیدا کنم، حتی اگر به معنای سفر طولانی باشد.